تاج گل جدید طرح طبیعی
جدیدترین تاج گل مصنوعی با طرح طبیعی
ارتفاع 305
عرض 180 سانت
- بازدید: 18870
نیازی به گفتن نیست که همهی زندگی لحظات خوش آن نیست و اغلب بارها و بارها به زانو در میآیید، اما در همین لحظات است که آدمهای خوشحال برای شاد بودن تلاش میکنند. اگر به نظرتان میرسد این افراد همهی چیزهایی را که میخواهند، دارند، احتمالا درست متوجه شدهاید، اما دلیلش این است که آنها راز خوشحالیِ واقعی را کشف کردهاند، چیزی که در درونِ خود آنهاست. در این نوشته این رازها را با شما در میان میگذاریم:
۱. همیشه خوشحال نیستند
بیایید روراست باشیم، هیچکس همیشه خوشحال نیست، دلیل خوبی هم برای آن وجود دارد. این درّهها هستند که زیبایی قلهها را به ما نشان میدهند. افراد واقعا خوشحال این را میدانند و به خودشان اجازه میدهند که بهطور طبیعی احساس اندوه یا سرحال نبودن را تجربه کنند. تلاش برای خوشحالیِ تحمیلی، خب، تحمیلی است. پس آنها اندوه، اشک و موانع پیشِ رو را میپذیرند و به خودشان اجازهی تجربه کردن این لحظات را میدهند. هر چه باشد آنها آدماند.
۲. نه گفتن را آموختهاند
عجیب به نظر میرسد، اما نه گفتن برای بعضی از آدمها کار راحتی نیست، به خصوص اگر از آن دسته از افرادی باشید که عاشق خوشحال کردن دیگراناند؛ با این حال، اگر در نتیجهی چنین کاری همیشه حالِ بدی را تجربه میکنید، باید بدانید افرادِ واقعا خوشحال، انرژیِ خود را وقفِ این کار نمیکنند. این کار، بیبروبرگرد به استرس و اضطراب ختم میشود و به نوعی هدفِ خوشحال بودن را به تمام معنا نابود میکند. در عوض، آدمهای خوشحال از حقِ خود برای نه گفتن استفاده میکنند. آنها این کار را به شیوهای جسورانه انجام میدهند، شیوهای که نه به روابطشان آسیب میزند و نه خوشحالی خودشان را از بین میبرد.
۳. زندگیِ بیدردسری نداشتهاند
اپرا وینفری از قدرتمندترین زنان دنیا زندگی بسیار سختی را پشت سر گذاشته است.
هیچ یک از آدمهای واقعا خوشحال به شما نخواهند گفت که زندگیشان راحت بوده است! شاید بارها زمین خورده باشند، اما هر بار برخاستهاند و نپذیرفتهاند که زمینگیر بمانند! قدرت و انرژی فراوانی که برای برخاستنِ مجدد و جنگیدن به کار بردهاند چیزی است که معنای خوشحالی واقعی را به آنها نشان داده است. اگر بتوانید از درون سختیها با لبخندی بر لب عبور کنید، برندهاید و چه کسی است که از این موضوع خوشحال نشود!
۴. از عرش به فرش آمدن را تجربه کردهاند
آنها بسیار بیشتر از آنچه بتوانند به شماره بیاورند از عرش به فرش افتاده و دوباره برخاستهاند. برای اغلبِ موجوداتِ فانی، سقوط از عرش به فرش احتمالا یعنی پایانِ راه، اما برای افرادِ واقعا خوشحال، این وضع تنها یک موقعیت برای شروعِ دوباره و یک پیریزی مستحکمتر و بهتر است. این افراد در مسیرِ صعود درسهای زیادی آموختهاند و در مسیرِ هبوط درسهایی بسیار بیشتر. هیچ تجربهای بیهوده نیست و آنها با علمِ به این موضوع پیش میروند!
۵. نقصشان را دوست دارند
برای آدمهای خوشحال نقص داشتن، همان بینقصی است! آنها با خودشان کنار آمدهاند و نقصها و عیب و ایرادهایشان را پذیرفتهاند. افرادِ واقعا خوشحال میدانند همهی این نقصها تنها بخشی از چیزی است که آنها را به انسانی استثنایی تبدیل میکند و آنها عاشق این موضوعاند! آدمهای خوشحال درک کردهاند چیزی به نام بینقصی، وجود خارجی ندارد و نه تنها به دنبال آن نیستند، بلکه فهمیدهاند که نقصها هم به همان اندازه عالیاند!
برای تهیه مجموعه صوتی «مثبتاندیشی و شادی» کلیک کنید
۶. در زندگیشان جایی برای استرس باز نمیکنند
آدمهای واقعا خوشحال چه از راه مدیتیشن، چه با دور شدن از شرایط استرس زا یا به روشی خلاقانه مسیر را برای خودشان هموار میکنند تا از هر موقعیت استرسآورِ غیرضروری اجتناب کنند و به سرعت هر چه تمامتر از آنها فاصله بگیرند. این کار به هیچ وجه طفره رفتن نیست، بلکه راهبردی برای تمرکز بر چیزهایی است که واقعا اهمیت دارند و جلوی استرسهای کوچک آزاردهنده را میگیرد تا به مسئلهای بسیار حادتر تبدیل نشوند.
۷. ورزش میکنند
برای خوشحال شدن چه راهی بهتر از انجام کاری است که مواد شیمیایی خوشحالکنندهی طبیعی را از درون در بدن آزاد میکند؟ آدمهای واقعا خوشحال از دنیای زندگی سالم و ورزش بهره میبرند، نه فقط برای داشتن ظاهری خوب، بلکه چون به آنها احساسی حتی بهتر از حس کنونی میدهد! چه در فضای آزاد بدوند یا در باشگاه ورزش کنند، آدمهای خوشحال از فواید ورزش و ترشحِ اندروفین در بدن باخبرند.
۸. میدانند که کافی هستند
نیک وُییچایچ که یک سخنران انگیزشی است برای خوشحالی نیازی به دست و پا ندارد.
آنها به آخرین نسخههای هرچیز و بهترینها احتیاج ندارند و ارزش خودشان را به چیزهای خارجی گره نمیزنند. آدمهای خوشحال آموختهاند که هیچ چیزِ به خصوصی نمیتواند احساس خوشحالی یا رضایت را در آنها پدید بیاورد. آنها در روابطشان از رویکرد «مرا همانطور که هستم بپذیر» پیروی میکنند. ممکن است در گذشته بر سر ارزشمندیشان نبردی را پشت سر گذاشته باشند، دنبال چیزهایی رفته باشند که گمان میکردند از آنها آدمی بهتر میسازد، اما حالا میدانند درست به همان صورتی که هستند عالیاند.
۹. قضاوت نمیکنند
آنها نیاز یا تمایلی به قضاوت دیگران ندارند، زیرا دوست ندارند خودشان هم مورد قضاوت قرار بگیرند. ترجیحِ آدمهای خوشحال این است که بگذارند دیگران همانطور که دوست دارند زندگیشان را زندگی کنند. نگرانی در اینباره که دیگران چه میکنند یا نمیکنند غیرضروری و زمانبر است و فقط به فردِ قضاوتکننده احساسِ کاذبِ برتری میدهد. آدمِ خوشحال نیازی به این کار ندارد و ترجیح میدهد از زمانش به جای تخریبِ دیگران، برای تعالی آنها استفاده کند.
۱۰. میتوانند توجهشان را تنظیم کنند
فارغ از نوع مشکلی که با آن روبهرو هستند، همیشه راه دیگری برای بررسی مسائل وجود دارد. آنها با تنظیم توجه میتوانند به مشکلات سخت با نگاهی تازه بنگرند. تنظیم توجه، چشمانداز تازهای به دست میدهد و با چشماندازی جدید راهحلی تازه پدیدار خواهد شد.
۱۱. شور و نشاطِ روزهای کودکی را از دست ندادهاند
آدمهای خوشحال از درون کودکاند! آنها از سختیهای زندگی متأثر نشدهاند، میخندند و عشق میورزند. سرزندگیِ آنها مسری است. همین رویکرد آنها به زندگی، کنجکاوی و خلاقیت را در آنها زنده نگه میدارد و این حقیقت را باید بپذیریم که بودن در کنار آنها به همین دلیل تا این اندازه خوشایند است.
۱۲. با ترس رودررو میشوند
ترس در زندگی آدمهای واقعا شاد جایی ندارد. آنها در جستوجوی خوشحالی پیروزند و خودشان را به سلاحِ شجاعت مجهز کردهاند و با زرهِ خوشحالی به جلو حرکت میکنند. مواجهه با ترسها البته ترسناک است، اما خب این هم بخشی از سازِ زندگی است که باید با آن رقصید. با رودررو شدن با ترسها این آدمها کنترل زندگیشان را به دست میگیرند و هیچ چیز اجازه پیدا نمیکند بین آنها و خوشحالی فاصله بیندازد.
۱۳. ریسک میکنند
ایلان ماسک، کارآفرینی موفق است که به ریسکپذیری شهرت دارد.
ریسکپذیرها آدمهای خوشحالتری هستند! آنها میدانند فراتر رفتن از کنجِ آسایش و پا گذاشتن به حیطههای تازه نه فقط دلهرهآور بلکه یک راه مسلّم برای تجربهی چیزهای نو و شگفتیآوری است که زندگی برای عرضه در اختیار دارد. آنچه آنها را وادار به حرکت میکند، رشد و بیشتر دانستن دربارهی این موضوع است که چه کسی هستند و میتوانند به چه دست پیدا کنند. آنها میدانند ممکن است اشتباه کنند یا شکست بخورند، اما برای آنها شکست فقط یک درسِ دوستداشتنیِ دیگر از زندگی است.
۱۴. هیچ کینهای به دل ندارند
آدمهای خوشحال به عصبانیتها یا آزارهای گذشته نمیآویزند، در عوض ترجیح میدهند به رنجها اجازه بدهند از وجودشان خارج شوند. هیچ راهی برای نابود کردن خوشحالی بهتر از به دوش کشیدن بار غمهای قدیمی که وبال گردنتان شده، وجود ندارد. آدمهای واقعا خوشحال از این موضوع باخبرند و بنابراین تجربهی آزار و رنجی را که متحمل شدهاند میپذیرند، میبخشند، خود را مجددا آماده میکنند و خوشحالتر و سبکبارتر به پیش میروند.
۱۵. دیگران را تشویق میکنند
دیدن خوشحالی دیگران و اینکه آنها حداکثر استفاده را از استعدادهای درونی خود ببرند، چنین افرادی را واقعا خوشحال میکند. دیدن تلاشِ سختِ دیگران آنها را به واقع خوشحال میکند و بنابراین همهی آنچه در توان دارند در راستای حمایت و تشویق افراد مهم و مورد علاقهی زندگیشان انجام میدهند. همچنین آنها با موفقیت دیگران تشویق میشوند، نه اینکه حسادت کنند؛ یعنی یک برد دوطرفه!
۱۶. عاشق خندیدن هستند
آدمهای خوشحال جنبههای شاد و مفرّح زندگی را میبینند و هدفشان این است که همیشه به سمتِ روشنِ زندگی نگاه کنند. وقتی میخندند واقعا سرشار از لذتاند و میتوانند بیروحترین آدمها را هم به خنده وادارند. آنها میدانند در کنار گذر زمان، هیچ التیامدهندهای بهتر از خنده وجود ندارد. خندیدن نه تنها آنها را خوشحال میکند، بلکه به کنترل موقعیتهای پر از استرس بسیار کمک میکند.
۱۷. در وهلهی اول با خودشان صادقاند
آنها میتوانند هر دروغی که بخواهند به دیگران بگویند، اما همهی آدمهای خوشحال به شدت مراقب آن ندای درونشان هستند که به آنها یادآوری میکند، کاملا با خودشان صادق نیستند. شجاعتِ اعترافِ مسائل به خودمان اولین گام صادق و راحت بودن با خود است، پیش از آنکه بتوانید با دیگران صادق باشید. این کار ترسناک است، اما باید انجام شود. آدمهای واقعا خوشحال میدانند اگر قرار است خودِ واقعیشان باشند باید با خود صادق باشند، زیرا هیچ چیز مانند عدم صداقت نمیتواند قطبنمای شادی فرد را از کار بیندازد!
۱۸. از دیگران درخواست کمک میکنند
آنها میدانند که درخواستِ کمک انسان را به موجودی ضعیف تبدیل نمیکند؛ بنابراین وقتی از کسی کمک میخواهند دچار احساسِ ضعف یا احساسات منفی دیگر نمیشوند. در عوض کمک خواستن را فرصتی برای گرفتن دیدگاه دیگری دربارهی ایده یا موقعیتشان یا تقسیم باری سنگین با دیگران میبینند. آنها متوجهاند که ممکن است همیشه پاسخ یا توانایی لازم را در اختیار نداشته باشند که همهی کارها را به تنهایی انجام بدهند. پس از دستی که برای کمک به سویشان دراز شود یا توصیهای دوستانه، مانند یک هدیه استقبال میکنند. آنها میدانند کمک خواستن چیزی از آنها کم نمیکند، بلکه تنها میتواند به زندگی و تجریبات آنها چیزی بیفزاید.
۱۹. از تفاوتها استقبال میکنند
همهی آدمها در یک چیز با هم شباهت دارند: در تفاوت داشتن با هم! آدمهای واقعا خوشحال از این تفاوتها آگاهاند؛ چه این تفاوتها دربارهی نژاد، مذهب، جنسیت، یا دیدگاهها باشد چه هر تفاوت دیگری که ما را از هم جدا میکند. آنها سعی نمیکنند تفاوتها را انکار کنند، بلکه آنها را میپذیرند و گرامی میدارند. برای آدمهای واقعا خوشحال، اگر همه مثل هم بودند دنیا به جایی کاملا کسالتآور تبدیل میشد!
۲۰. عاشق زندگی هستند
زندگی با همهی بالا و پایینها، زیر و بمها و فراز و فرودهایی که در خود دارد، برای آدمهایی که خالصانه خوشحالاند یک ماجراجویی است که بهتر است همه قدردان آن باشیم. جای زخمها و کبودیها باعث میشوند از لبخندها و زیباییها، بیشتر لذت ببریم. آدمهای به راستی خوشحال چون این را میدانند با زندگی نمیجنگند، بلکه آن را به همین شکل میپذیرند. آنها برای اینکه زندگیِ لذتبخش، پربار و ارزشمندی بسازند هرکاری لازم باشد انجام میدهند؛ در عین حال میدانند برای اینکه بتوانند واقعا قدر این سفر را بدانند، گاهی هم باید بنشینند و از مسیر لذت ببرند!
انجمن خیریه حضرت حجت عج خمینی شهر برگرفته از: lifehack
- توضیحات
- نوشته شده توسط مدیریت
- دسته: نکات سایت
- بازدید: 4628
خیلی ها نمی دونن که باید چطور با کسی که معلولیت جسمی، حواسی (مثل نابینایی، ناشنوایی و…) و یا ذهنی داره، حرف بزنن و چطور باهاش تعامل داشته باشن. معاشرت با معلولین نباید تفاوت زیادی با معاشرت با سایر مردم داشته باشه. ولی اگر با معلولیت ها آشنا نباشید، ممکنه از این بترسید که حرفی که می زنید از نظر طرف مقابل توهین آمیز باشه و یا با پیشنهاد کمک، کار اشتباهی انجام بدید.
بخش ۱: صحبت کردن با یه فرد معلول
۱-مهم ترین نکته ای که باید بهش توجه کنید اینه که به معلولین احترام بذارید و باهاشون محترمانه برخورد کنید.
باید به کسی که معلولیت داره، مثل سایر مردم احترام گذاشت. بهشون به چشم یک انسان نگاه کنید نه به چشم کسی که کمبود و نقصی داره. سعی کنید روی شخصیت فردی و توانایی هاش تمرکز کنید. اگر لازمه که حتما برای معلولیتش اسمی بذارید، بهتره از خودش بپرسید که چه اصطلاحی رو ترجیح می ده و از همون استفاده کنید. به طور کلی، باید از این جمله طلایی استفاده کنید که: (با بقیه همونطوری رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار کنن)
- *خیلی از معلولین (و نه همشون) زبان مردم اول (People First Language) رو ترجیح میدن که در اون، اسم شخص قبل از معلولیتش میاد. یعنی توی این زبان، مثلا به جای این که بگید (خواهر سندروم داونی اش) باید بگید (خواهرش، که سندروم داون داره).
- *مثال های بیشتر برای زبان مردم اول اینه که مثلا به جای این که به کسی اشاره کنید و بگید اونی که معلولیت ذهنی/جسمی داره و یا به جای این که بگید (اون دختر کوره) یا (اون دختری که روصندلی چرخداره) بگید، (احمد فلج مغزیه)، (مریم تا حدی نابیناس) و یا (سارا از یه صندلی چرخدار استفاده می کنه). تا حد امکان از این اصطلاحات کلی برای اشاره کردن به مردم استفاده نکنید. ممکنه بعضی ها از اصطلاح (ناتوان) خوششون نیاد و احساس خوبی بهشون دست نده ولی بعضی های دیگه برای معرفی کردن خودشون از این اصطلاح استفاده می کنن، چون حس می کنن اینطوری حس بدی که نسبت به این کلمه دارن کمتر میشه و حس می کنن معلولیت اون ها بخشی از چیزیه که هستن. بنابراین به کسی که باهاش تعامل دارید رجوع کنید و ببینید چطوری راحت تره. اینطوری بهتر می تونید باهاشون ارتباط برقرار کنید.
- *بهتره بدونید که هنجارهای برچسب زدن به مردم، بین مردم وگروه های مختلف خیلی می تونه متفاوت باشه. به طور کلی، خیلی از افراد ناشنوا، نابینا و افراد مبتلا به اوتیسم زبان مردم اول رو رد کردن و ترجیح می دن از زبان شناخت اول (Identify First Language) استفاده کنن. مثلا توی جامعه ناشنواها رایجه که از اصطلاحاتی مثل ناشنوا و یا کم شنوا استفاده بشه تا معلولیتشون رو توضیح بده. اگر شک داشتید، کافیه که خیلی مودبانه از طرف مقابلتون بپرسید که چطوری راحت تره.
-
۲-هیچوقت با کسی که معلولیت داره طوری حرف نزنید که انگار ازش بهتر و برترید.
- هیچکس دوست نداره که باهاش مثل یه بچه حرف بزنن و تشویقش کنن. وقتی با یه معلول حرف می زنید، از واژگان کودکانه، اسم کوتاه شده و یا با صدایی بلندتر از حد معمول صحبت نکنید. کارها و ژست های محبت آمیزی مثل نوازش کردن سر فرد معلول رو انجام ندید. این کارها این طور نشون می ده که شما فکر می کنید درک و شعور فرد معلول به اندازه شما نیست و شما اون رو مثل یه بچه می بینید. بنابراین از کلمات عادی و صدای معمولی استفاده کنید و طوری باهاش صحبت کنید که اگر معلولیت نداشت صحبت می کردید.
- *بهتره با کسی که کم شنواست و یا معلولیت شناختی داره آهسته تر صحبت کنید. ممکنه بهتر باشه که با کسی که شنواییش کمتره، بلندتر از حد معمولا صحبت کنید تا بتونه چیزی که می گید رو بشنوه. معمولا وقتی خیلی آروم صحبت می کنید، خود فرد این نکته رو بهتون یادآوری می کنه. شاید لازم باشه ازش بپرسید که آیا خیلی سریع صحبت می کنید، یا ازش بخواید که بهتون بگه آیا لازمه آهسته تر و یا واضح تر صحبت کنید.
- *فکر نکنید که باید کلماتی که استفاده می کنید رو محدود به ابتدایی ترین کلمات کنید. تنها زمانی که باید از زبانی ساده استفاده کنید وقتیه که با یکی صحبت می کنید که مشکل فکری و ارتباطی شدید داره. گیج کردن طرف مقابلتون و یا صحبت با کسی که نمی تونه بفهمه راجع به چی صحبت می کنید خیلی صورت خوش و مودبانه ای نداره. اگر شک داشتید می تونید خیلی معمولی باهاش حرف بزنید و بپرسید که چه چیزهایی رو باید توی صحبت کردن رعایت کنید.
-
۳-از برچسب ها و اصطلاحات توهین آمیز استفاده نکنید (مخصوصا گاه و بیگاه! ).
- برچسب ها و اسم های تحقیرکننده صورت خوشی ندارن و وقتی با یه معلول حرف می زنید نباید ازشون استفاده کنید. این که یه نفر رو با معلولیتش بشناسیم و یا بهش برچسبی بزنیم که توهین آمیزه (مثل فلج و معلول) بی احترامیه و می تونه خیلی به شخص، آسیب بزنه. همیشه حواستون به چیزی که می گید باشه، اگه لازم بود گفتارتون و زبانتون رو اصلاح و سانسور کنید. از بکار بردن اسم هایی مثل احمق، عقب افتاده، فلج، تشنجی، کوتوله و… خودداری کنید. حواستون باشه هیچوقت هویت یک نفر رو به جای اسم و یا نقشش، با معلولیتش شناسایی نکنید.
- *اگه می خواید یه آدم معلول رو معرفی کنید، نیازی نیست که معلولیتش رو هم بگید. می تونید بگید ( این همکارم سوسنه) نه این که بگید (این همکارم سوسنه که ناشنواست).
- *اگه عبارت معمول و رایجی مثل (یه پا داری یه پا هم قرض بگیر و فرار کن) هنگام صحبت با یه یکی که روی صندلی چرخداره استفاده کردید، معذرت خواهی نکنید. استفاده از این عبارات ضرری نداره، و با معذرتخواهی در واقع دارید روی معلولیتش مانور می دید!
-
۴-مستقیما با خود فرد صحبت کنید، نه با مددکار و مترجمش!
- برای یه فرد معلول خیلی ناامید کننده است که با کسایی سرو کار داشته باشه که هیچوقت با خودش حرف نمی زنن. پس بهتره با خود کسی که روی صندلی چرخدار نشسته حرف بزنید نه با کسی که کنارش ایستاده. ممکنه بدن این افراد به خوبی و به طور کامل کار نکنه، اما این به این معنی نیست که مغزشون هم مشکلی داره! اگر با کسی حرف می زنید که پرستار داره و یا با کسی که خودش ناشنواست و مترجم زبان اشاره داره، باید همچنان مستقیما با خود فرد معلول صحبت کنید.
- *حتی اگر این شخص زبان بدن شنونده نداره (یعنی مثلا یک فرد مبتلا به اوتیسمه که وقتی حرف می زنید بهتون نگاه نمی کنه)، اینطور فکر نکنید که بهتون گوش نمیده. باهاش حرف بزنید.
-
۵-صبور باشید و اگه لازم شد سوال بپرسید.
- ممکنه وسوسه بشید که سرعت صحبتتون و زیاد کنید و جملات فرد معلول رو به پایان برسونید، اما این کار بی احترامیه. همیشه اجازه بدید که فرد معلول با سرعت خودش صحبت کنه، بدون این که شما وادارش کنید که سریع تر صحبت کنه. علاوه بر اون، اگر فردی زیادی سریع یا زیادی کُند صحبت می کنه و شما نمی تونید حرفاش و بفهمید، سوال بپرسید و از این کار نترسید. چون خیلی کار زشتیه که به حرفای کسی که باهاش صحبت می کنید گوش ندید و نفهمید چی می گه.
- *ممکنه فهمیدن حرفای کسی که لکنت زبان داره یکم سخت باشه، مجبورش نکنید سریع تر حرف بزنه. اگر لازم شد ازش بخواید حرفش رو تکرار کنه.
- *بعضی از مردم علی رغم توانایی های فکری و ذهنی شون، به زمان زیادی برای پردازش گفتار و تبدیل افکارشون به حرف ها و کلمات نیاز دارن. اگر مکث طولانی بین مکالمه افتاد مشکلی نیست.
-
۶-از این که راجع به معلولیت فرد سوال بپرسید، نترسید.
- خوب نیست از روی کنجکاوی درباره معلولیت فرد بپرسید، ولی اگر حس می کنید این کار باعث میشه بتونید شرایط رو براش آسون تر و بهتر کنید، این کار و بکنید (مثلا اگر دیدید کسی توی راه رفتن مشکل داره، ازش بپرسید که آیا آسانسور رو ترجیح میده یا پله رو). خوبیش اینه که، این فرد راجع به معلولیتش بارها و بارها توی زندگیش صحبت کرده و می دونه چطور با چند تا جمله توضیحش بده. اگر معلولیت به خاطر تصادف بود و یا از نظر شخص، این اطلاعات خیلی شخصی و خصوصی بود، احتمالا خواهد گفت که دوست نداره راجع بهش حرف بزنه.
- *بهتره سوال بپرسید تا این که با فرضیات خودتون پیش برید.
-
۷-بعضی از معلولیت ها قابل دیدن نیستن. بعضی ها به این نوع معلولیت (معلولیت نامرئی) می گن، که نمی شه این معلولیت ها رو بلافاصله دید.
- *بهترین کار اینه که با همه مهربون باشید و با همه خوب رفتار کنید، چون نمیشه شرایط هر کسی رو تنها با یه نگاه تشخیص داد.
- *بعضی معلولیت ها می تونن هر روز متفاوت تر از روز دیگه باشن. کسی که دیروز به صندلی چرخدار نیاز داشت ممکنه امروز فقط عصا داشته باشه. این به این معنی نیست که داره تظاهر می کنه و یا داره بهتر می شه. فقط توی چرخه زندگی هر کسی روزهای خوب و بد وجود داره.
انجمن خیریه حضرت حجت عج خمینی شهر
منبع: http://nojavanshad.ir//
- توضیحات
- نوشته شده توسط مدیریت
- دسته: نکات سایت
- بازدید: 336884
محبت به سالمندان از جمله بارزترین و برجسته ترین علامت های اخلاق و انسانیت است .زیرا محبت به سالمندان مانند محبت به همسر دوطرفه نیست و مانند محبت به کودکان شیرین و جذاب هم نیست بلکه متحمل زحمت و شاید آزار و اذیت هم باشد.بنابراین حسن رفتار ما با سالمندان ملاک انسانیت و نمره اخلاق ماست .
در توصیه های اخلاقی همواره صحبت از نیکی به سالمندان و نگهداری آنها در جمع گرم خانواده می شود در حالیکه تحمل بدخویی بعضی از سالمندان دشوار است .باید پذیرفت که گاهی از اوقات آنچه افراد در دوره سالمندی تجربه می کنند محصول طبیعی اعمال خودشان است .
گاهی ما مجبور به نگهداری از سالمندانی هستیم که خلقیات ناپسندشان ما را رنج می دهد مثل پدر بزرگ شکاکی که به هر گونه عملکرد اعضای خانواده خود سوءظن دارد.
همچنین گاهی احساسات بد و خاطرات ناخوشایندمان موجب کاهش صبر و طاقتمان در مقابل سالمندان می شود.مثلا وقتی ناگزیریم با پدر شوهر یا مادر شوهری (یا پدرزن و مادر زنی) زندگی کنیم که مسبب ناراحتی های زیادی در زندگی مشترک ما با همسرمان بوده اند.اکنون کوچکترین بدرفتاری آنها در احساسات و عواطف ناخوشایند ما ضرب می شود و مشکل ساز می گردد.
مخلص کلام اینکه گاهی ما با سالمندانی زندگی می کنیم که تحمل آنها برایمان سخت است .در چنین اوضاعی تکلیف چیست؟
اگر سالمندانی که با ما زندگی می کنند به گردن ما حق زیادی دارند و اگر خوب و مهربانند ،محبت به آنها و نگهداریشان، و تحمل زحمت به خاطر ایشان ،کمترین کاری است که می توانیم برایشان انجام دهیم اما اگر والدین ما نیستند و اگر بداخلاق یا دارای عادات ناپسندی هستند و نیکی به ایشان نیاز به تقوی و صبر زیادی دارد تکلیف چیست؟
در هر صورت انسانیت حکم می کند با دیگران به نیکی رفتار کنیم . با نیکی کردن به سالمندان و تحمل اخلاق و رفتار بدشان می توانیم حسن خلق را تمرین کرده و صبور و مقاوم شویم .نیکی کردن به کسی که به ما بدی کرده می تواند موجب احساس فرح درونی و سلامت روحی ما گردد.هیچ گاه گمان نکنید کسانی که این مشکلات را ندارند خوشبختی هایی دارند که شما ندارید .چه بسا گرفتاریهایی که به خاطر این نیکی از شما سلب شده باشد . علاوه بر این ،حضور سالمندان در خانواده می تواند فرصتی طلایی برای آموزش رفتار ها و اخلاقهای نیک به فرزندان را به وجود آورد .
اما اگر به هر دلیلی آنها را به خانه سالمندان فرستادید بازهم به آنها محبت کنید.مبادا چیزی را بهانه کنید که از ایشان فاصله بگیرید .فراموش کردن آنها اگر چه ظاهرا تکالیف شما را کم می کند شما را گرفتار عذاب وجدان می کند ،چه بسا خودتان هم متوجه نباشید.یادتان باشد هر انسانی در روح خودش به محبت کردن به دیگران نیازمند است .بسیاری از بیماری های عصبی و ناآرامی ها و نگرانیهای پنهان ما که حاصل عذاب وجدان است .احسان کردن به پیران ،از برجسته ترین اشکال احسان است که می تواند تغذیه روحی و معنوی مناسبی برای ما باشد.
اصلاح رفتار سالمندان
اگر بداخلاقی سالمندان عارضه پیری باشد مثلا در اثر بیماریهای این دوران یا معلول احساس بی کفایتی به خاطر از دست دادن کار و همکاران یا به خاطر احساس مزاحمت و سربار بودن و از این قبیل باشد ،با فراهم آوردن شرایط بهتر و با تلقین مفید بودن و رحمت بودنشان در خانواده می توانید بدخلقی هایشان را چاره کنید.
اما اگر بد خلقی جزء رفتارشان بوده و هست، توجه داشته باشید :
ما مامور به تربیت سالمندان نیستیم .هر چند اگر هم بودیم چندان موفقیتی به دست نمی آوردیم .دوران پیری دوران تثبیت خلقیات و ملکه شدن عادات است .تغییر اخلاق و رفتار کسی در دوران پیری تقریبا بعید است .تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که از ایجاد تنش جلوگیری کنیم .با مدارا و حفظ آرامش می توانیم به راحتی با آنها کنار بیاییم .اصرار نداشته باشید تا چیزی را به ایشان اثبات کنید.اگر مهربان باشید و حسن نیتتان را نشان بدهید به خاطر ضعف و رقت قلبی دوران سالخوردگی خیلی زود به شما وابسته می شوند .اگر خوش بین باشید و با باورهای منفی کار را برای خود سخت نکنید با سالمندان بداخلاق هم می تواند دوست شوید و فضای خوبی را در خانواده ایجاد کنید.
ما معلم اخلاق فرزندانمان هستیم
فرزندان ما رفتارهای ما را الگو برداری می کنند.آنها با ما همانطوری رفتار خواهند کرد که امروز ما با والدینمان رفتار می کنیم . توضیحات ما مشکلی را حل نمی کند زیرا یک واقعیت و اصل مسلم در تربیت می گوید :«فرزندان ما همان چیزی می شوند که ما هستیم نه آن چیزی که ما می خواهیم بشوند.» (دکتر عبدالعظیم کریمی ،چهل نکته تربیتی )
این اصل در تربیت آن چنان محکم و استوار است که در بین دانشمندان تربیتی معروف است که می گویند:
فرزندت را به من بنما تا بگویم که تو کیستی
فرزندان شما شبانه روز شاهد رفتار شما با سالمندان هستند. آنها هم در شرایط فعلی شما قرار خواهند گرفت .دوست دارید چه رفتاری با شما داشته باشند؟احتمالا هیچ گاه تاکنون به چنین چیزهایی فکر نکرده اید .زیرا با میل طبیعی انسان مخالف است .بشر در رویاهای خود همواره چیزهایی را که مطلوب او هستند در نظر می گیرد و آینده خود را آن طور که دوست دارد مجسم می نماید .به عبارتی نفس ما ،ما را فریب می دهد.البته اگر هم به چنین روزهایی فکر کنیم خودمان را از هر عیب و نقصی مبرا فرض می کنیم حال آنکه این چنین نیست .پس واقع بینانه وقتی به سالمندان می نگرید خودتان را جای آنها در نظر بگیرید و با رحم کردن در حق ایشان به خودتان لطف کنید که دنیا دار مکافات است.
انجمن خیریه حضرت حجت عج خمینی شهر
منبع:تبیان